سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممم

از سال 93 که وارد دانشگاه شدم تا الان فکرکنم تنها سفری که با بچه های دانشگاه رفتم اردوی طرح اَین عمار قم بوده.

دو بار هم قصد رفتن به مشهد کردم که متاسفانه اصلا جورنشدن. امسال مامانم دید خیلی خسته شدم از تو خونه موندن برخلاف همیشه خودش پیشنهاد داد که برم راهیان نور دانشگاه ولی خب دیدم امسال بچه هایی که باراولشونه رو فقط میبرن یعنی منو میبردن ولی دوستایی که میخواستم باهاشون باشم رو نمیبردن.بقیه بچه های بسیجم که میرفتن به عنوان کادر کمکی میرفتن.خلاصه بیخیالش شدم.

تو نشریه ای که فعالیت میکنم این متن رو نوشتم برای اردوی راهیان نور

بادی بیلدینگ روح!

انسان ها همیشه درکنار فعالیت های خودشون برای اوقات فراغت هم، برنامه ریزی هایی میکنند، بعضی هم با وسواس زیادی میخواهند از این اوقات و یاتعطیلاتشون نهایت استفاده مفید رو داشته باشند. مثلا به مسافرت میرن؛ که خوده سفر هم انواع مختلفی دارد، یک نوع سفر هست که یجورایی فراتر از گشتن توی شهرها و طبیعته! یه تور که باهاش میشه هم دوست پیدا کرد هم وارد روح آدم هایی بافرهنگ های مختلف شد وخودتو همرنگ جماعتشون کنی! جماعت انسان هایی که از هر طیفی ممکنه توشون باشه ولی سعی می کنند توی این سفر حداقل برای یکبار ظاهرشون رو همرنگ بقیه کنند چون میدونن سفر متفاوتیه، چون میدونن مثل خارجی هایی که وقتی میخوان وارد محوطه امام زاده ها بشن باید به عقاید بومی ها احترام بذارن. این راهیان نور هستش که آدم ها وقتی از دنیای خیلی تمیزشون و از وای فای های با سرعت بالا پاهاشون رو روی خاک هایی میگذارند که نوجوان ها و جوانان چند دهه قبل روشون راه رفتن و خونِ جانبازی و جان دادن ریختند دیگه بدشون نمیاد ک لباس هاشون کمی هم از گرد خاک، روشون بشینه و یا حتی خوشحال میشن ک تونستن رضایت بگیرند از خدا و شهدا که قدم جای قدم هاشون بذارن. انگیزه ای که توی این نوع سفر هست توی هیچ سفری نیست.حتی عکس هایی که توی این سفر گرفته میشه قطعاً بابقیه عکس های موجود در صفحه اینترنتیتون هم میتونه متفاوت باشه! تو این نوع سفرها وقتی می بینی همه توی یک منطقه عملیاتی هستند و هرکس به طریقی مشخصه که تو حال و هوای خودشه و یا همه دارند از شنیدن خاطرات شهدا ذوق می کنند و یا از روضه خواندن کسی همگی محزون شدند، یعنی الآن دلهای همه یک سو داره میره، وقتی جمعی رو با این حال ببینی قطعاً خیلی چیزها از درون افرادی میتونی بفهمی که هیچوقت توی زندگی و سفرهای دیگه و یا از توی صفحه اینترنتیش نمیتونستی بفهمی! آدم میتونه از حال افرادی باخبر بشه که دنیا و قشنگی هاشو مدت ها بیخیال شدند و رفتند تو زمین های خاکی برای دفاع. اونجا هست که آدم میبینه کسی که سال ها پیش قدم روی این منطقه از جهان گذاشته با برخورد یک تکه داغ پرتاب شده از محموله های جنگی دیگه نتونسته به محل تولدش روی زمین دنیای ما برگرده،حتی اسم و قیافه اون شخص هم باقی نمونده. و خیلی چیزهای دیگه رو کنار گذاشت تا روحشو آماده و آروم کنه که پیش مردم کشورش رو سفید باشه و نزد خداوند عزیزکرده. حالا هم شهید گمنامی بسیار گرانقدر از طرف خدا برای مردم کشورش شده .




      

بسمه تعالی

قلب سنگی

 

از بس گریه کرده بود به سکسکه افتاد ولی باز هم کسی به سراغ گهواره اش نیامد.

با غلطیدن به کنار گهواره ، با صورت به زمین افتاد و دهانش پر از خون شد. همراه آب دهانش خون را قورت داد و همچنان می گریست .

مادرش با سروصدا و بدوبیراه گفتن بلندش کرد ولی با دست به پشتش زد و به پدرش فحش داد. اولین "شن"در قلبش به وجود آمد .

وقتی پایش به سنگ خورد و احساس سوزش و درد کرد ، از دویدن ایستاد و بچه ها را صدا زد تا آنها برگردند و کمکش کنند . خون خاکهای کوچه را خیس کرده بود . بچه ها برگشتند ولی به او خندیدند .

او گریست و احساس کرد در قلبش "شن" دیگری بوجود آمد . 

وقتی یک کارگر ساد? ساختمان بود و بر سرش یک آجر افتاد و سرش شکست ، خون از سر و صورتش جاری شد . از بنّاها کمک خواست ولی آنها غرغر کردند و به او توهین کردند . "سنگ ریز?" دیگری در قلبش ایجاد شد.

درکلاس درس جدول ضرب را از بر نداشت و نمی توانست جواب 7×9را بگوید . لب? باریک و تیز خط کش فلزی آقای معلمّ کف دستش را برید و خون جاری شد . "سنگ ریز?" دیگری در قلبش ایجاد شد. 

در حیاط دبیرستان دانش آموزی از پشت سرش با پوزخند گفت : «چه رو پوش کثیف  و کهنه ای – انگار از روی سطل آشغال آن را برداشته ...» " سنگ ریز?" دیگری در قلبش ایجاد شد . 

با وجود اینکه نمراتش در دانشگاه از همه بیشتر بود ،  او را شاگرد دوم اعلام کردند ، "سنگ ریز?" دیگری در قلبش ایجاد شد. 

لیلا با گفتن«چطور به خودت اجازه دادی ، به خواستگاری من بیایی؟» "سنگ ریز?" دیگری در قلبش ایجاد شد. 

پس از اینکه دستش را برای دست دادن با حاج آقای امام جماعت دراز کرده بود ولی حاج آقا اصلاً او را ندیده بود ، دستش را با شرمندگی در جیبش برد،  "سنگ ریز?" دیگری در قلبش ایجاد شد . 

  ...او تصمیم گرفت خودش نیز همان کارها را انجام دهد و همچنان

"سنگ ریزه ها " بیشتر و بیشتر شدند. 

در سال 1361 از طرف سازمان ملل متحد به عنوان بازرس به «دزفول» آمده بود تا نقض حقوق بشر را گزارش دهد ولی از دیدن نوزادان ، کودکان ، نوجوانان ،جوانان  و پیرانی که زخمی و خون آلود در گهواره ، کوچه ، خانه ، مدرسه ،دانشگاه و مسجد هدف موشک و بمب صدام قرار گرفته بودند، هیچ دردلش احساس نکرد چون همه ی قلبش بهسنگ تبدیل شده بود.

 

 

نسرین شارونی

 




      

سلام

همه ی ما ایرانی ها حتی ما دهه هفتادی ها و هشتادی ها میدانیم که جنگ تحمیلی ایران و عراق چه بوده و چقدر جوان در این جنگ به شهادت رسیدند.

در این هشت سال نقش زنان را هم نمی شود نادیده گرفت.

مثل این خاطره ای که الان میخوام درباره کمک مردمی و زنان بنویسم.

این خاطره را همین الان از زبان مادرم میخواهم نقل کنم که زمانی شاهد این صحنه و حرکت مادرشوهرش بوده.

مادربزرگی که خود مادرشهید است و شهریور ماه1394 نیز خودش به دیدار حق شفات.

مکان: ایران-خوزستان-دزفول-پادگان شهید باکری- پایگاه چهارم شکاری

مامانم میگفت وقتی که عراقیها پادگان شهید باکری را بمباران کردند مصدومین را خیلی سریع سوار بر آمبولانس های ارتشی کرده بودند به طوریکه در آمبولانس بسته نشده بود و همه مصدومین روی هم قرار داشتند و وقتی به پایگاه چهارم شکاری نیروی هوایی انتقال داده میشدند ما آنان را میدیدم.

بعد که اطلاع دادند تا هرچه وسیله هست مانند پارچه و چوب لباسی و غیره را به بیمارستان برای کمک ببرند.مادربزرگ من نیز هرچه پارچه تمیز بود از دور پتو ها باز کرد و به همراه چوب لباسی به بیمارستان پایگاه برد و خودش هم همانجا برای کمک به پرستاران زحمت کش ماند.

.

.

.

و چه حیف که این افراد یکی یکی دارن از جمع ما میرن




      

سلام بر مردم ایران زمین

سوم خرداد روز آزاد سازی خرمشهر و چهارم خرداد روز مقاومت مردم شهرم دزفول بر همگان مبارکباد.

امروز در دزفول در مصلای امام علی مردم دزفول به استقبال سردار فیروزآبادی جانشین فرماندهی کل سپاه آمدند و به مناسبت این روز یعنی چهارم خرداد مراسمی با حضور خانواده های شهدا برگزار شد.

شعرخوانی حاج صادق آهنگران:

در کنار این مراسم نمایشگاهی از دفاع مقدس و هنر زنان دزفولی برپا شده بود که کلوچه سوغات دزفول در همنجا در تنور گازی پخته و به دست مردم میرساندند.

من بیشتر در جشن نماندم تا ببینم چه برنامه هایی دارند.

و من الله توفیق...




      

salam dostan

feelan nemidonam chera sistememon farsi neminevise! bayad restart beshe vali chon ax upload kardam in karo nemi konam.

aayame moharam ro tasliyat migam

omadam dota sa bezaram baraton

in heyaate shabe avale moharam bod ke raftim va aghayon parchame aza ro toye harame agha sabze ghaba barafrashtan

shotor ha baraye taaziye va heyaat varede shahr shodan




      
   1   2      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام مادرم میگفت: در یکی از شب های سرد زمستانی 59 همه خانواده در زیرزمین خانه (شَوادون) نشسته بودیم و سعی میکردیم موج رادیو عراق را پیدا کنیم تا از زبان دشمن اوضاع جبهه را بشنویم یا که ببینیم می گوید الف دزفول چند خانواده ازفامیل هم درزیرزمین ماپناه گرفته بودند. نامزدبرادرشوهرشهیدم هم آنشب پیش مابود... . . *بقیه در لینک..کلیک رنجه بفرمایید*



+ از ازل فاطمه مادرم بوده<br>پسرش مونس و دلبرم بوده<br>روز محشر اگرم پسر نگه<br>میگه این غلام اکبرم بوده<br>زیر آتیش گناه و معصیت<br>بزم ماتم تو سنگرم بوده<br>اولین خیمه‏ای که برات زدم<br>با چادر نماز مادرم بوده<br>با همه شکستگی خوشم بگی<br>این شکسته کبوترم بوده<br>بعد مرگم میدونم همه میگن<br>یا حسین جمله آخرم بوده



+ سلام دوستان....اومدم بگم که من همون اف1 هستم به آدرس: http://kolbehf1.parsiblog.com

+ مقام معظم رهبری : « بسیجی ، آن جایی که جای علم است ، جای تحقیق است ، جای صبر کردن بر مشکلات نوآوری علمی است از ‏جان و ذهن خودش مایه می گذارد »



+ سلام.....5شنبه است.....یادی از اهل قبور کنیم!.....حتی با یک صلوات........



+ قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است/ یازده بار شمردیم و یکی باز کم است/ این همه آب که جاریست نه اقیانوس است/ عرق شرم زمین است که سرباز کم است....



+ الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع) **** هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع) **** یعنی که تأملی کنید ای یاران ! ****آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟



+ سیاهی ها زیاد می شوند کم کم... سپیدی ها هم... دل من سیاه سیاه است... اما نه از جنس سیاهی های پرچم های "یا حسین " تو...



+ .....



+ اطاعت از فاطمه علیه السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است(امام باقر(ع))




[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]