ایستادم روبروی محراب مسجد کوفه ...

فرق احساسم شکست ...

نگاه کردم پشت سرم را ، آنجا که پهلو گرفت کشتی نوح ... آه ... پهلو ...

فرق جان علی یوم اثنین از پهلو شکست ...

کم کم کاسه های شیر تاریخ ساز شدند ...

نه ... تاریخ آن شب ویران شد ...

آبروی تاریخ ریخت ....

زهر کاری تر از هرچه شیر بود....

عدالت میراث علی ست ...

و قطام های زر و زور و تزویر

هنوز هم که هنوز است صیقل می دهند شمشیر ابن ملجم ها را....

دنیا خط تولید کوفه دارد این روزها...