من یک مسلمانم ولی را می شناسم/مولا علی مولا علی را می شناسم


مهر علی را تا ابد در سینه دارم/در سینه از مهر علی گنجینه دارم


عید غدیر خم مبارک باد


 




      

سلام

ولادت امام هادی (ع) گرامی باد




      




      

خیلی جمله ی خوبیست. دهان پرکن است. مخصوصا اگر به حجاب مقید باشی خیلی خوشحال می شوی وقتی این جمله را بشنوی. چیزی وجود داشته باشد به اسم حجاب که هم مصونیت باشد هم محدودیت نباشد. به به، به به!

مصونیت است. حرفی نیست. مجالی هم برای حرف زدن در این مورد نیست. سپر است در برابر هجوم نگاه های نابجای نامحرمان. طبیعی ست که این محافظت آثار خوبی به همراه دارد. کم هم نیستند این پیامدها.

اما حرف من بر سر بخش نخست این جمله است: “محدودیت نیست.” برداشت مخاطب از این حرف چیست؟ ساده اگر بخواهم بگویم معادل آن در اذهان عموم این جمله است: “جلو دست و پای آدم رو نمی گیره.”(1)

 

به نظر من کافی است کسی یک بار بر سر خود چادر سر کرده باشد تا بداند این جمله اصلا درست نیست. حجاب سخت است. چادر دست و پاگیر است و جلوی خیلی از فعالیت ها را می گیرد.

 

مثال خیلی ساده ای که برای خودم پیش آمده (و مطمئنم کم نیستند از این دست مثال ها) : منی که چادر بر سر می کنم، وقتی دوربین به دست می گیرم و می روم سراغ عکاسی از عکس گرفتنِ خیلی مکان ها محروم می شوم. از خیلی سوژه های خوب بالاجبار منصرف می شوم. چون امکان پذیر نیست. دروغ است اگر کسی بگوید با حجاب می توان همان کارهایی را انجام داد که بی حجاب.

اما همین محدودیت هاست که مصونیت من را تامین می کند. مگر هر محدودیتی بد است؟ مگر بناست ما در هرکاری آزاد باشیم و تا هرجا می خواهیم پیش برویم؟

اتفاقا چه خوب که خداوند با مکلف کردن چون منی به حجاب، حدود و مرزها را برایم مشخص کرده، خود به خود معلوم شده من کدام مکان ها می توانم بروم و کدام ها نه. چه فعالیت هایی را مجازم انجام دهم یا برعکس. چه خوب که خدا به وسیله ی محدودیات تکلیف من را واضح و شفاف تعیین کرده و مصلحت مرا در همین قید و بند ها در نظر گرفته است.

سخت است. محدودیت است. ولی چه خوب سختی و چه خوب محدودیتی ست …

(1) جا دارد به دنبال این رفت که دقیقا این جمله از چه زمانی باب شده و از کجا آمده و اصلا آیا منظور همانی ست که معمول افراد می پندارند؟ اما به فرض هم که اصل جمله معنای دیگری داشته باشد، مهم این است که اکنون برداشت عموم از این حرف چیست




      

موضوع جلسه:

بردن آبروی مؤمن

رییس جلسه:

شیطان

دبیرجلسه:

نفس اماره

منشی جلسه:

هوای نفس

زمان جلسه:

هرجاکه خدافراموش شود.

حضارجلسه:

عناصرضعیف الایمان

پذیرایی جلسه:

گوشت مرده برادرمؤمن

صورت جلسه:

جایگزینی اعمال خیرباگناهان

واما....

نتیجه جلسه:

جهنم دسته جمعی




      
<      1   2      


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام مادرم میگفت: در یکی از شب های سرد زمستانی 59 همه خانواده در زیرزمین خانه (شَوادون) نشسته بودیم و سعی میکردیم موج رادیو عراق را پیدا کنیم تا از زبان دشمن اوضاع جبهه را بشنویم یا که ببینیم می گوید الف دزفول چند خانواده ازفامیل هم درزیرزمین ماپناه گرفته بودند. نامزدبرادرشوهرشهیدم هم آنشب پیش مابود... . . *بقیه در لینک..کلیک رنجه بفرمایید*



+ از ازل فاطمه مادرم بوده<br>پسرش مونس و دلبرم بوده<br>روز محشر اگرم پسر نگه<br>میگه این غلام اکبرم بوده<br>زیر آتیش گناه و معصیت<br>بزم ماتم تو سنگرم بوده<br>اولین خیمه‏ای که برات زدم<br>با چادر نماز مادرم بوده<br>با همه شکستگی خوشم بگی<br>این شکسته کبوترم بوده<br>بعد مرگم میدونم همه میگن<br>یا حسین جمله آخرم بوده



+ سلام دوستان....اومدم بگم که من همون اف1 هستم به آدرس: http://kolbehf1.parsiblog.com

+ مقام معظم رهبری : « بسیجی ، آن جایی که جای علم است ، جای تحقیق است ، جای صبر کردن بر مشکلات نوآوری علمی است از ‏جان و ذهن خودش مایه می گذارد »



+ سلام.....5شنبه است.....یادی از اهل قبور کنیم!.....حتی با یک صلوات........



+ قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است/ یازده بار شمردیم و یکی باز کم است/ این همه آب که جاریست نه اقیانوس است/ عرق شرم زمین است که سرباز کم است....



+ الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع) **** هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع) **** یعنی که تأملی کنید ای یاران ! ****آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟



+ سیاهی ها زیاد می شوند کم کم... سپیدی ها هم... دل من سیاه سیاه است... اما نه از جنس سیاهی های پرچم های "یا حسین " تو...



+ .....



+ اطاعت از فاطمه علیه السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است(امام باقر(ع))




[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]