در پاسخ به کسانی که برای رد عقیده شیعیان، نام پدر حضرت مهدی (عج) را « عبدالله» می‌خوانند!!

 

دوازدهمین پیشوای معصوم، حضرت حجه‌بن الحسن المهدی، امام زمان در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر سامرا دیده به جهان گشود.او همنام پیامبر اسلام و همکنیه آن حضرت ( ابوالقاسم) است. پدرش، پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری (ع) و مادرش، بانوی گرامی « نرجس » است.

 

اعتقاد به موضع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد و علمای اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها اکثر آنها، تولد حضرت مهدی را انکار می‌کنند و می‌گویند: شخصیتی که پیامبر اسلام از قیام او خبر داده، هنوز متولد نشده و در آینده تولد خواهد یافت!. با این حال تعداد قابل توجهی از مورخان و محدثان آهل سنت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده و آنرا یک واقعیت دانسته‌اند. ( تعدادی از این منابع که تولد حضرت مهدی را به صراحت بیان کرده اند عبارتند از : ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ط 2 قاهره 1358 ه ق ص 208 – شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ط 2 قم منشورات ارضی 1363 ه ش ص 179 – محمد امین بغدادی سویدی، سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، ص 78- مومن شبلنجی، نور الابصار ص 168- شیخ محمد صبان، اسعاف الراغبین ( در حاشیه نورالابصار) ص 141- ابن اثیر الکامل فی التاریخ ج 7 ص 274- حمدالله مستوفی تاریخ گزیده ص 207 – ابن طوطون، الائمه الاثنی عشر ص 117 – ابن صباغ مالکی الفصول المهمه ص 310- شیخ سلیمان قندوزی ینابیع الموده ج 3 ص 36 و ...)

 

پدر حضرت مهدی (عج) کیست؟

 

در بعضی از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدی (عج)، « عبدالله» معرفی شده است!. در حالیکه در منابع شیعه و سنی، اخبار فراوانی وجود دارد که می‌رساند نام پدر آن حضرت « حسن» (ع) است. سرچشمه این اختلاف آن است که در بعضی روایات اهل سنت، این جمله از پیامبر نقل شده است :« اسم او، اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است» قرائنی در دست است که نشان می‌دهد جمله اخیر یعنی « اسم پدرش اسم پدر من است» عمدا یا اشتباها از طرف راوی، به کلام پیامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله « اسم او اسم من است» وجود داشته است.

 

حافظ گنجی شافعی در اینباره می‌گوید: « ترمذی این حدیث را نقل کرده ولی جمله اخیر در آن نیست. احمد حنبل نیز که دارای قدرت ضبط و دقت بوده این حدیث را در چند جا از مسند خود نقل کرده، ولی جمله اخیر در آنها نیست»

 

گنجی اضافه می‌کند : در اکثر روایاتی که حافظان حدیث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در این باره نقل کرده‌اند، جمله اخیر نیست. فقط در حدیثی که شخصی به نام « زائده» از « عاصم» نقل کرده، این جمله به چشم می‌خورد و چون « زائده» چیزهایی از خود به حدیث اضافه می‌کرده است، نقل او اعتباری ندارد.

 

نکته جالب اینکه، راوی این حدیث شخصی به نام « عاصم» است و حافظ ابونعیم در کتاب « مناقب المهدی» سی و یک نفر از راویان این حدیث را نام برده که همگی آن را از «عاصم» شنیده‌اند و در هیچ کدام، جمله اخیر نیست. و فقط در نقل « زائده» این جمله به چشم می‌خورد که طبعا در مقابل آن همه روایت، فاقد اعتبار است.

 

کلامی از ابن عربی عارف بزرگ قرن هفتم در این مورد:


شعرانی در مبحث «اشراط الساعه» و ظهور حضرت مهدی (عج) و در مواضع دیگر چنین میگوید: «...عبارت محی‏الدین در باب 366 از فتوحات این است: « بدانید که خروج مهدی (عج) حتمی است و او از عترت رسول الله است و از فرزندان فاطمه (ع) می‏باشد و جد او حسین بن علی (ع) و پدر او حسن عسگری فرزند امام محمد علی نقی (با نون) فرزند محمد تقی (با تاء) فرزند امام علی‏الرضا فرزند امام موسی الکاظم فرزند امام جعفرالصادق فرزند امام محمد الباقر فرزند امام زین‏العابدین علی فرزند حسین فرزند امام علی‏بن ابیطالب علیهم السلام می‏باشد.»


آیه الله جوادی آملی در این مورد در کتاب آوای توحید می‌نویسند: « این گونه دقیق ضبط کردن و « نقی» با نون را از «تقی» با تا، جدا ساختن برای صیانت افکار مذهبی است؛ در حالیکه در کتاب فتوحات کنونی اثری از این عبارتها نیست، بلکه فقط یک جمله گمراه کننده دارد که :« جده حسن بن علی!» و شعرانی این مطلب را در سال 958 نوشته و چنین می‌گوید :« عمر شریف حضرت مهدی (ع) در این تاریخ 706 سال می‌باشد»




      

غیبت امام زمان (عج)از اموری است که عقل بشر به تنهایی از کشف همه ی اسرار آن ناتوان است و پیوسته مورد سؤال قرار گرفته و فکرها را مشغول نموده است; ولی باید توجّه داشت که بر اساس برخی روایات، علّت و فلسفه ی واقعی غیبت امام مهدی(علیه السلام)سرّی از اسرار الهی است که حکمت آن بر بندگان پوشیده است و جز خدا و امامان معصوم(علیهم السلام)کسی از آن اطلاع کافی و کامل ندارد و تنها بعد از ظهور آن حضرت این مطلب روشن خواهد شد; لذا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:

یا جابر! انّ هذا الأمر امرٌ من أمر الله و سرّ من سرّ الله، مطوّی عن عباده فایّاک والشّک فی أمر الله فهو کفر[1]; ای جابر! (غیبت امام زمان) سرّی از اسرار الهی می باشد که بر بندگان پوشیده است. مبادا در امر خدا شک کنی، چرا که تردید در امر خدا کفر است.

عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرده است:

از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: همانا برای «صاحب الامر» غیبتی تخلف ناپذیر است، به طوری که اهل باطل در آن تردید می کنند.

عرض کردم: یابن رسول الله! چرا غیبت می کند؟

فرمود: به علتی که به ما اجازه نداده اند آشکار سازیم.

عرض کردم: چه حکمتی در غیبت اوست؟

فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجّت های پیش از او بوده است. حکمت غیبتِ قائم بعد از آمدن خود او ظاهر می شود، چنان که حکمت سوراخ کردن کشتی توسط خضر و کشتن آن بچه و تعمیر دیوار، برای حضرت موسی(علیه السلام)ظاهر نگشت، مگر موقعی که خواستند از هم جدا شوند.[2]

بنابراین، نمی توان به همه ی اسرار غیبت آن حضرت پی برد; امّا با استفاده از روایات معصومین(علیهم السلام) به برخی از این حکمت ها اشاره می کنیم:

الف) آزمایش مردم

چنان که می دانیم یکی از سنّت های ثابت الهی، آزمایش بندگان و گزینش صالحان و پاکان است، به طوری که صحنه ی زندگی همواره صحنه ی امتحان و آزمایش است، تا بندگان در پرتو ایمان و استقامت و تسلیم خویش در پیروی از اوامر خداوند تربیت شوند و به کمال برسند و استعدادهای نهفته ی آنان شکوفا گردد; لذا در برخی از روایات آمده است که فلسفه ی غیبت امام زمان (عج) آزمایش مردم است. در این زمینه به چند روایت توجّه می کنیم:

1. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:

ذاک الّذی یغیب عن شیعته و اوْلیائه غیْبةً، لا یثْبت فیها علی القوْل بِامامتِه اِلّا من امْتحَن اللهُ قلْبَه للاْیمان[3]; او (امام زمان(علیه السلام)) کسی است که از یاران و شیعیانش غایب می شود، غیبتی که در آن کسی در اعتقاد به امامت حضرت ثابت نمی ماند، مگر کسی که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.

2. امام حسین(علیه السلام) می فرماید:

له غیبة یرتدّ فیها اقوام و یثبت علی الدّین فیها آخرون... أما انّ الصابر فی غیبته علی الأذی والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله(صلی الله علیه وآله);[4] برای امام مهدی (عج) غیبتی است. در این غیبت برخی از دین برمی گردند و برخی ثابت قدم می مانند. هر کس در این غیبت صبر کند و بر مشکلاتی که از سوی دشمنان ایجاد می شود استقامت کند، به قدری از اجر خداوند بهره مند می گردد که گویا در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با شمشیر با دشمنان جنگیده است.

3. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ضمن حدیث مفصلی می فرماید:

مهدی از دیدگان پیروانش غایب می شود و جز کسانی که خدا دل های آنان را شایسته ی ایمان قرار داد، در اعتقاد و امامت او استوار نمی مانند.[5]

4. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

ان الله عزّوجلّ یحبّ أنْ یمتحن الشیعة[6]; خدای عزّوجلّ دوست دارد شیعه را امتحان کند (غیبت امام مهدی(عج) امتحان پیروان و شیعه است).

ب) آزادی از بیعت طاغوت های زمان

در برخی از روایات اسلامی آمده است که علّت و حکمت غیبت امام مهدی(علیه السلام) این است که آن حضرت به وسیله ی غیبت از یوغ بیعت با طاغوت های زمان آزاد می شود و بیعت با هیچ حاکمی را بر عهده ندارد، تا بتواند در زمان قیام خود آزادانه تلاش کند. دیگر امامان، از روی تقیه، حکومت ها را به رسمیت می شناختند، ولی امام مهدی(علیه السلام)مأمور به تقیه نیست و به همین جهت با حکومت ها و طاغوت های زمان بیعت نمی کند. اگر غیبت آن حضرت نباشد، این امر شدنی نیست.

امام حسن مجتبی(علیه السلام) در این باره فرمود:

ما منّا احد الّا و یقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الّا القائم الّذی یصلّی روح الله عیسی بن مریم خلفه فانّ الله عزّوجلّ یخفی ولادته و یغیب شخصه لئلّا یکون لاحد فی عنقه بیعة...[7]; هر کدام از ما (امامان اهل بیت(علیهم السلام) ) در زمان خود بیعت حاکمان و طاغوت های زمان را از روی تقیه به عهده گرفته ایم، مگر امام مهدی(علیه السلام) که عیسی بن مریم به امامت آن حضرت نماز می گذارد. خداوند ولادت او را مخفی نگه داشت و برای او غیبتی در نظر گرفت، تا زمانی که قیام می کند بر گردنش بیعت حاکمی نباشد.

ج) حفظ جان امام مهدی (عج)

خداوند به وسیله ی غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) جانش را از شر دشمنان حفظ نموده است. اگر غیبت امام مهدی(علیه السلام) نبود، «معتمد» عباسی که به خون آن حضرت تشنه بود، امام مهدی(علیه السلام)را نیز، مانند پدران بزرگوار آن حضرت، شهید می کرد و زمین از حجت خداوندی خالی می شد.

در این باره روایات فراوانی از امامان معصوم(علیهم السلام) به ما رسیده است; از جمله امام پنجم(علیه السلام)فرمود:

انّ للقائم غیبة قبل أن یقوم، قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف[8]; برای قائم ما (امام مهدی(علیه السلام)) قبل از آن که به پاخیزد غیبتی است.

راوی پرسید: برای چه؟ حضرت فرمود: به جهت این که ترس از کشته شدن او وجود دارد.

گفتنی است با توجه به متن و مدلول التزامی روایات، حکمت های دیگری برای غیبت آن حضرت ذکر شده است که برای اطلاع بیش تر می توان به کتاب های الغیبة شیخ طوسی و الغیبة نعمانی و کمال الدین و تمام النعمة، رجوع کرد.

 

پی نوشتها:

[1]. محمد باقر مجلسی، بحالارانوار، (تهران: المکتبة الاسلامیة، چ 4، 1362)، ج 51، باب 1، ص 73، حدیث 18.

[2]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، (تهران: چاپ اسلامیه، 1379 ق)، ج 2، ترجمه ی آیت الله کمره ای، ص 482.

[3]. محمد باقر مجلسی، بحالارانوار، ج 36، ص 250.

[4]. همان، ج 51، ص 133، باب 3، حدیث 4.

[5]. صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، (تهران: مرکز نشر کتاب، 1373 ق)، ص 101، فصل 1، باب 8، ح 4.

[6]. اصول کافی، ج 1، ص 337، باب فی الغیبة، حدیث 5.

[7]. محمد باقر مجلسی، همان، ج 51، ص 132.

[8]. همان، ج 52، ص 98.

منبع: نشریه صباح – شماره 7 و 8




      

رهایت من نخواهم کرد ...

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

 

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

 

ترا در بیکران دنیای تنهایان

 

رهایت من نخواهم کرد...

 

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

 

تو غیر از من چه میجویی؟

 

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

 

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

 

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

 

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

 

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

 

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

 

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

 

رهایت نخواهم کرد

 

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

 

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

 

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

 

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

 

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

 

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

 

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

 

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

 

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

 

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

 

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

 

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

 

شعر سهراب

 

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

 

قسم بر اسبهای خسته در میدان

 

تو را در بهترین اوقات آوردم

 

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

 

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

 

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

 

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

 

تمام گامهای مانده اش با من

 

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

 

ترا در بیکران دنیای تنهایان.

 

رهایت من نخواهم کرد...

 

(سهراب سپهری)

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

 

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

 

ترا در بیکران دنیای تنهایان

 

رهایت من نخواهم کرد...

 

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

 

تو غیر از من چه میجویی؟

 

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

 

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

 

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

 

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

 

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

 

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

 

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

 

رهایت نخواهم کرد

 

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

 

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

 

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

 

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

 

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

 

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

 

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

 

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

 

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

 

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

 

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

 

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

 

شعر سهراب

 

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

 

قسم بر اسبهای خسته در میدان

 

تو را در بهترین اوقات آوردم

 

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

 

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

 

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

 

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

 

تمام گامهای مانده اش با من

 

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

 

ترا در بیکران دنیای تنهایان.

 

رهایت من نخواهم کرد...

 

(سهراب سپهری)




      

از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم
بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
 
بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست
عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
 
تا که وصفی ز کمان و خم ابروی تو رفت...
در پی دیدن رویت همگی تیر شدیم
 
از کمان خانه ی زلفت همه بالا رفتیم
در سراشیبی ابروت سرازیر شدیم

گو گدایان در این خانه بیایند که ما
از گدایی به در تو همگی میر شدیم
 
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ی تو در غل و زنجیر شدیم




      

 

از ویژگی های حیات علمی شیخ انصاری آن است که درمهمترین حوزه های عصر خویش مانندکربلا، نجف ، اصفهان و کاشان حضور یافته و از بزرگترین اساتید دوران خود ، همانند: سید محمد مجاهد ، شریف العلما ، شیخ موسی کاشف الغطاء ، حجه الاسلام شفتی ، ملا احمدنراقی و شیخ علی کاشف الغطاء ،بهره گرفته است.
ولی رابطه شیخ باهریک از این بزرگان، به  (شاگردی در مباحث علمی) آنهم منحصراً (فقه) و ( مقدمات آن) محدود می گردد.
و هیچ یک از ترجمه نگاران به پیوندی فراتر از تلمذ علمی و استفاده فقهی ، بین شیخ و آن اساتید، اشاره نکرده اند.البته محضر ای اساتید فقه، از بهره های معنوی برای شیخ و دیگران خالی نبوده، چرا که آنان از رجال خود ساخته، و هر یک در تهذیب نفس، دارای قدم راسخ بوده اند.
درعین حال شیخ، نه به عنوان(مربی و مراد) بلکه به عنوان (استاد وآموزگار) به ایشان می نگریسته و بیشتر به ره آوردهای فکری آنها نظرداشته است. از اینرو برای اطلاع از افکار نو ، نظریات بدیع و تحقیقات عمیق، به حوزه های مختلفی سرکشی کرده و اساتید گوناگونی را درک کرده است.
در این میان، شیخ با بزرگمردی از رجال معنوی معاصر خود، آشنا می شود که (بیشترین تاثیر روحی و معنوی)را از او می پذیرد.واین رابطه نه مانند ارتباط با دیگر اساتیدش ، محدود به چند سال و یا چندماه بوده، و نه در محدوده مسائل فکری و فقهی است، و نه شعاع تاثیر آن، منحصر به صفحه اندیشه و ذهن شیخ است.
شیخ از زمانی که با (سید) آشنا شد، تا آخرین ساعات حیات خود،در تحت تاثیر عمیق او قرار داشت، وجان و روحش از نفس سید گرمی می گرفت.
اگر (ره آورد) تلمذ شیخ در نزد دیگران، اطلاع وی از اندیشه های آنها و( کسب قدرت علمی) بود، ره آورد مصاحبت شیخ با (سید) ، (کسب قوت روحی) و توفیق (سیرمعنوی) بود، از اینرو شیخ، با دید دیگری به سید می نگریست و برای او ارزش خاصی قائل بود.


سید کیست؟


(سید علی شوشتری) عارفی بلند مرتبه وفقیهی محقق است که دانشمندان و ترجمه نگاران از مقامات علمی و عملی او با عظمت تمام یاد کرده اند:
مراغی می نویسد: "حاج علی شوشتری ،عالم عامل و عارف کامل و فقیه فاضل بود،به زهد و ریاضیات شرعیه و مخالفت نفس مشهوراست،و در جرگه روساء مذهب از کسانی است که صیت علو مقامش تا همه جا رسیده".
و میرزا مهدی کشمیری می گوید:"سید علی، به فقه و دقت نظر معروف و مشتهر می باشد و علماء او را مسلم می داشتند".
فقاهت سید چنان بود، که افاضلی مثل آخوند خراسانی، جذب حوزه فقه اوشده بودند،چه اینکه درشرح حال آخوند نوشته اند:
"ملا محمد کاظم در خدمت این مرد عارف سالی  چند تلمذ کرد و از خرمن کمال و معرفت وی خوشه های گرانبهایی برچید،علاقه او به درس استاد تا بدانجا بود که مسائل و مشکلات درس اورا قبل از طرح شدن مورد مطالعه قرار میداد و از جانب خود راه حلهائی برای فروع فقهی و اصولی پیدا می کرد،آنها را می نوشت و سپس به درس استاد حاضر می شد، دومین استاد آخوند حاج سید علی شوشتری بوده است".
شیخ محمود عراقی که خوداز شاگردان شیخ انصاری است،و حوزه نجف را در دوران حیات سید درک کرده است،می نویسد:
"حاج سید علی شوشتری، از اولاد سید نعمت اله جزائری و مجاورین نجف اشرف، و در ورع و زهد و تقوی،سلمان عصر و مقداد دهر خود بود...
بر جنازه شیخ مرحوم،اواقامه نماز نموده،و بعد از وفات شیخ تا یکسال تقریباً که زنده بود،امور خلق به او راجع بود،و اعتکاف مسجد سهله و کوفه را بسیار مواظبت می نمود،و مردم را در حق او چنان گمان بود که شرفیات خدمت امام عصر(عج) می بود،و معروف به کرامات بوده...".
علامه سید محسن امین، پس از آنکه از او به عنوان عالمی فقیه، عابد، و زاهد که عزلت انتخاب کرده بود،یاد می کند. اضافه میکند که:
"پس از شیخ مدت اندکی زندگی کرد.وتدریس برخی از شاگردان شیخ را به عهده گرفت،او در مسائل گوناگونی از اصول فقه، دارای تحقیقاتی است.سید(کثیر الجواد) بود، بگونه ای که اموال خود را به ضعیفان بخشید وتامین زندگی آنهارا برخود مقدم داشت.هنگامیکه پدرش (سید محمد) که از بزرگان  شوشتر بود، از دنیا رفت، سی هزار تومان ، به سید علی به ارث رسید،ولی سید علی در آن ثروت فراوان تصرف نکرد،و همه آن را در نزد برادرش سید احمد قرارداد، و فقرا و مستحقین را به او ارجاع میداد،تا آنکه تمام آن مبلغ به مصرف آنها رسید،ولی سید بیش از مقدار ضرورت، برای خود بر نمی داشت و مصرف نمی کرد. او عمر خود را با زهد و قناعت و پرهیز از لذت دنیوی گذراند.قضایای شگفت آوری،درباره او برزبان مردم خوزستان جاری است".
و از علامه طباطبائی که در سلسله شاگردان و پرورش یافتگان مکتب سید قراردارد.نقل شده که فرمودند:
"مرحوم شوشتری به درجه و مقامی رسیده بود که قابل بیان و ذکر نیست".




      
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام مادرم میگفت: در یکی از شب های سرد زمستانی 59 همه خانواده در زیرزمین خانه (شَوادون) نشسته بودیم و سعی میکردیم موج رادیو عراق را پیدا کنیم تا از زبان دشمن اوضاع جبهه را بشنویم یا که ببینیم می گوید الف دزفول چند خانواده ازفامیل هم درزیرزمین ماپناه گرفته بودند. نامزدبرادرشوهرشهیدم هم آنشب پیش مابود... . . *بقیه در لینک..کلیک رنجه بفرمایید*



+ از ازل فاطمه مادرم بوده<br>پسرش مونس و دلبرم بوده<br>روز محشر اگرم پسر نگه<br>میگه این غلام اکبرم بوده<br>زیر آتیش گناه و معصیت<br>بزم ماتم تو سنگرم بوده<br>اولین خیمه‏ای که برات زدم<br>با چادر نماز مادرم بوده<br>با همه شکستگی خوشم بگی<br>این شکسته کبوترم بوده<br>بعد مرگم میدونم همه میگن<br>یا حسین جمله آخرم بوده



+ سلام دوستان....اومدم بگم که من همون اف1 هستم به آدرس: http://kolbehf1.parsiblog.com

+ مقام معظم رهبری : « بسیجی ، آن جایی که جای علم است ، جای تحقیق است ، جای صبر کردن بر مشکلات نوآوری علمی است از ‏جان و ذهن خودش مایه می گذارد »



+ سلام.....5شنبه است.....یادی از اهل قبور کنیم!.....حتی با یک صلوات........



+ قطعه گم شده ای از پر پرواز کم است/ یازده بار شمردیم و یکی باز کم است/ این همه آب که جاریست نه اقیانوس است/ عرق شرم زمین است که سرباز کم است....



+ الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع) **** هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع) **** یعنی که تأملی کنید ای یاران ! ****آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟



+ سیاهی ها زیاد می شوند کم کم... سپیدی ها هم... دل من سیاه سیاه است... اما نه از جنس سیاهی های پرچم های "یا حسین " تو...



+ .....



+ اطاعت از فاطمه علیه السلام بر تمامی آفریدگان خدا از جن و آدمیان و پرندگان و وحوش و پیامبران و فرشتگان واجب است(امام باقر(ع))




[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]